"هو المحبوب"

دانستم که در این نبرد تن به تن، اگر تنهایت بگذارم زانو خم می‌کنی.

دانستم و ایستادم مقابلت، که اگر تیری آمد به من بخورد. که خورد شاید هزار مرتبه هزار هزار هزار مرتبه

و چه دردی دارد بی‌صاحب! تکه تک ه ت ک ه ام کرد

فدای سرت جان دلم!

حالا؛ که خدای تو و همه‌چیزِ من. جز تو غریبِ آشنا، همه را از من گرفته است،  بیا و تکه‌های مرا از زمین بردار

بیا و فوت‌شان کن و خاک‌ش را ببر که زود است برای زمین‌خوردن


مشخصات

آخرین جستجو ها